زیبایی را پر از اشتباه می دانم ، زیرا ما انسان هستیم
مصاحبه مجله آی با گائتانو پش»
ترجمه و تالیف: ع.جلالی
گائتانو پش(Gaetano Pesce) متولد ۱۶ آبان ۱۳۱۸، معمار و طراح پیشرو قرن بیستم. در مدت پنجاه سال فعالیت کاری، آقای پش بعنوان یک معمار، طراحشهری و طراح صنعتی فعالیت کرده است. ظاهر کارهایش وسیع و انسانوار است، و ویژگی کارهایش استفاده خلاقانه از رنگ و مواد است، ادعای ارتباط بین فرد و جامعه از طریق هنر، معماری و طراحی برای ارزیابی مجدد زندگی مدرن اوایل قرن بیستم.
در دهه ۱۳۴۰ زمانی که شما شروع بکار کردید، طراحی ایتالیا، مغازه بسته بود. اما تولیدکنندگان و کارخانه های ایتالیایی تا امروز سوار بر بازار هستند ولی طراحان آنها اغلب، انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و . هستند. راجع به طراحی امروز ایتالیا چه فکری میکنید؟
طراحی ایتالیا مقداری از انرژیاش را از دست میدهد. ولی، طراحی ایتالیا تنها منحصر به افراد خلاق نیست، بلکه تولید کنندگان و کارخانهها هم شامل میشود. بدون تولیدکنندگان طراحی ایتالیا وجود نداشت، بنابراین اگر آنها اجازه میدهند تا طراحان انگلیسی یا آلمانی یا هرکس دیگری خودشان را بیان کنند، به این معنی است که طراحی ایتالیا هنوز هم یک عنصر پرقدرت است. طراحان آلمانی هنوز هم به ایتالیا میروند، مشتاقم ببینم تولیدکنندگان آلمانی یا انگلیسی هم بتوانند اینگونه باشند. تولیدکنندگان این کشورها اصلا کجایند؟
صندلی آپ خیلی با ذهن بازی میکند، امکان داره راجع به طراحی توضیح دهید؟
خوب، قبل ازهرچیز، در آنزمان به دلیل رقابت شدید کارخانههای ایتالیایی در بهرخ کشیدن پیشرفتهایشان بستر مناسبی برای تجربه کردن پیش آمده بود. براین اساس من، ایده استفاده از اسفنج رزینی را انتخاب کردم. دلیل دیگر که شخصیتر بود، این بود که: صندلی تنها در یک کاربرد خلاصه میشود، نشستن. اگر بشکند دورش میندازیم. اما صندلی یک سند از زمان خودش است. میتواند چیزهای دیگری غیر از فرم و عملکرد داشته باشه، مثلا حامل یک دیدگاه ی باشد. با این طرح میخواستم یک دیدگاه خیلی مهم بیان کنم: تفاوت بین زن و مرد را. زنها همیشه قربانی طرزفکری که دنیای مردانه راجع به آنها داشته است، بودهاند. بنابراین صندلیای طراحی کردم که بدن زن بود زنجیرشده به یک توپ- یک زندانی. واکنشها خیلی جالب بود، بعضیها آنرا به مادر و بچه تشبیه کردند و بعضی ها به نماد جنسی. اما چیزی که برای من مهم بود، آمادگی مردم برای دریافت پیام و تفسیر آن بود، مردم هم پذیرفته بودند که طراحان صنعتی هم حق دارند تا دیدگاه خودشان را بیان کنند و اینکه این محصولات هم میتوانند حامل معنا باشند.
صندلی یک سند از زمان خودش است میتواند چیزهای دیگری غیر از فرم و عملکرد داشته باشه "
"مثلا حامل یک دیدگاه ی باشد
کارهای شما اغلب با پاپآرت مقایسه میشود. چقدر به این جنبش نزدیک بودید؟
پاپآرت پیشروترین بیان هنری در آن زمان بود و بطور حتم ارتباطاتی بود ولی پشت کار و آثارشان دلایل دیگری بود. من، قانع شده بودم که هنر زمانه ما به کارخانه نزدیکتر شده است، به صنعت و فناوری. چیزی که میخواست بیان شود، پیچیدهتر از آن بود که با یک اثر هنری در استودیو بتوان بیانش کرد، زیرا بینهایت محدود و عاشقانه است. پاپآرت آخرین جنبش هنری عاشقانه بود.
اگرچه ، مدتی زمان برد، تا بطور مشخص و بیپرده کارهای پیکرنما مثل لامپ ماکارونی و مبل غروب در نیویورک را خلق کنید.
ما از یک سنت انتزاعی میآمدیم و معماری هنوز هم در همان انتزاعی بودن گیر کرده است. اما با گذشت زمان، روز به روز تصاویر بیشتری استفاده میشود، که زبان جهانی است. با خودم فکر کردم ما باید از تصویر استفاده کنیم، و تصویر اگر امکان دارد باید خیلی معمولی باشد. ما همیشه فکر میکنیم که هنر خیلی مهم است و موضوع هنر آن بالاهاست ولی فراموش میکنیم که موتزارت موسیقیاش را برای مردم ساخت تا با آن برقصند. ما نباید اجازه خیلی پیچیده شدن چیزها را بدهیم؛ بگذارید راجع به لامپی که شبیه ماکارونیست حرف بزنیم، بگذارید ساده بمانیم.
شما در زمان جنبش افراطی در ایتالیا هم کار میکردید، که مخالف کارکردگرایی و مدرنیسم بود. آیا شما هم مخالف بوید؟
اشتراکاتی داشتیم. امروز معماری خیلی تکصدا و تمامیتخواه است. خیلی استاندارد است، و استاندارد نمونهی یک واقعیت است- واقعیت مناسب جنبشهایی مثل مارکسیسم یا کمونیسم است، که سعی میکنند تا بگویند همه مجبورند مثل هم فکر کنند. در عالم ت این طرز نگاه به دنیا از بین رفته است اما در معماری سبک بینالملل، کمابیش هنوز حاکم است. جنبش مدرن، که به نوعی از جنبش کمینهگرا تبدیل شد، قابل تصور برای ارائهی پیچیدگیهای زمانه ما نیست. پیامی که از این ساختمانها دریافت میکنید این است که، جامعه متفاوت بودن را تحمل نمیکند. و ما عصرمان را کثرتگرا مینامیم.
" اشتباهات انسان دارای کیفیت است.
کامل بودن متعلق به خداست.اگر ما بپذیریم که کامل نبودن هم خوب است،
نهتنها چیزهای اصل درعوض کپیکاری خواهیم داشت،
بلکه محصولات را میتوانیم ارزانتر هم تولید کنیم "
کارهای شما ضد-کمینهگر است، بازیگوش است، یک خصوصیتی در طراحی امروز دارد که خیلی زیرکانه است، حتی باروک است. شما باید دوست داشته باشید.
خوب! بعد از لوکربوزیه و میس، بیان واقعی جنبش کمینهگرا به پایان رسیده بود. بخاطر همین وقتی یک طراح آلمانی میبینم که گلدان ظریف میسازد، به این معنی است که کنجکاوی هنوز وجود دارد. دید خوب داشتن بتنهایی کافی نیست، گاهی باید از طرق لمس کردن یا حتی بوییدن احساس کنی. میخواهم صندلیای طراحی کنم که بوی مخصوصی داشته باشد که بخاطربسپارمش. صندلیای میخواهم که بمن صدا بدهد، با من در سطح دیگری ارتباط برقرار کند.
خیلی از آثار شما مبلهایی در قالب هنر هستند، یا برعکس. آیا بین هنر و طراحی تفاوتی میبینید؟
به تازگی، چیز خیلی جالب و خندهدار در منهتن وجود دارد، موزه هنرها و طراحی- مثل اینست که بگوییم موزه هنر و هنر. این موضوع خیلی مهمی است. هنرهمیشه یک محصول کاربردی بوده. اگر کسی در قرون وسطا میخواسته پرترهی مادرش را داشته باشد، پیش نقاش میرفت اما تقاضای یک اثر هنری نمیکرد، بلکه تنها یک پرتره میخواست، یک محصول. بعدها این پرتره تبدیل به هنر شد. درنتیجه هنر کاربردی بود، هنر زمان ما چیست؟ لباس، تبلیغات، اشیا.
محصولات روزمره؟
من هر روز بیشتر به این نتیجه میرسم که محصولات مهم هستند. به ما آموزش دادهاند که مصرفگرایی یک امر سطحی است، اما نیست، چون من کتاب مصرف میکنم، موسیقی مصرف میکنم یا حتی کفش. همهی اینها نشانههای زمانه من هستند؛ من زمانهام را میپوشم. بهمین دلیل در سوپرمارکت فرهنگ بیشتری هست تا موزه. اگر من از یک موزه در سائوپائلو دیدن کنم احتمالا چیزهایی را ببینیم که در موزههای پاریس یا لندن میبینم. اما سوپرمارکت قابل اعتمادتر است. اگر ما یک فنجان قهوه بخوریم، فنجان پر است از اطلاعاتی در مورد مزه، مواد و طراحی . فرهنگ تنها به کنسرت رفتن و شناختن آثار برامس نیست. برامس به جهنم. زمانه خودت را بشناس. کارکرد طراح این است که زندگی مردم را بهتر، لذتبخشتر و رنگینتر بکند. آنطرف این قضیه دگم بودن و سختگیر بودن است. گور باباش.
بعضیها کارهای شما را نافی سلیقه خوب میدانند. عادلانه است؟
سلیقه خوب را میآزارم؟ البته! بخاطراینکه مخالف سلیقه کهنه هستم.
بدلیل انتخاب نوع مواد وفرآیندی که بکار میبرید اغلب کارهای شما تیراژ تولید پایین دارند. فکر میکنید که تولید انبوه باعث خفگی خلاقیت میشود؟
خوب، کارهای من تعدادگذاری نمیشوند اما اینکه بعضی ازآنها در دهعدد تولید شده حقیقت دارد. ما از ایده استاندارسازی میآییم، ایده تاثیرگذار و خیلی مهمی بود اما زمانهاش سرآمده است. امروز اشیا باید بهم شبیه باشند نه اینکه مثل هم باشند، درست مثل ما انسانها. سی سال پیش رومه های کمونیست با انگ دیوانه به من حمله کردند، اما امروز کارخانههای ماشین سازی همین شیوه را در تولید بکار میبندند. امروز زمان تولید محصولات غیر-یکدست است. این روش نه تنها از نظر اقتصادی معقول است، بلکه از منظر ی هم عاقلانه است - دموکراسی سیستمی است که تضمین میکند تا از تفاوت حمایت بکند. وقتی شما میگویید طرح من زشت است، خوب آره،به این بخاطرکه در انسان هم، زشتی و زیبایی، بزرگی و کوچکی، وجود دارد، اما چیزی که واقعا زیباست چیزی است که متفاوت است.
در وبسایت شما بعضی از کارها زیرگروه ساخت ضعیف قرار گرفتنه اند، منظور شما چیست؟ سعی دارید چه چیزی بیان کنید؟
این، یک جنبه مهم دیگر در کارهای من است. به باور من، ایده ما راجع به کامل بودن که تا این زمان داشتیم، اشتباه است. در ژاپن اگر شما ده فنجان داشته باشید، کاملترین آنها، ارزانترین آنهاست. مرحله بعد دومین از نظر کامل بودن کمی گرانتر است بهمین ترتیب تا به دهمین که زمخترین و در مجموع ناکاملترین آنهاست میرسید- که به امپراطور تعلق دارد. این به این معنی است که اشتباهات انسان دارای کیفیت است. کامل بودن متعلق به خداست.اگر ما بپذیریم که کامل نبودن هم خوب است، نهتنها چیزهای اصل درعوض کپیکاری خواهیم داشت، بلکه محصولات را میتوانیم ارزانتر هم تولید کنیم. به همین دلیل از دید اقتصادی وقتی من یک اشکال در محصول میبینم و دورش میاندازم، درواقع دارم پولم را دور میریزم. بنابراین بدساخته شده بیان یک امر باارزش است. برای جوانها این میتواند یک گزینه باشد.
درباره این سایت